ایلنا، پس از انقلاب صنعتی به مرکزیت اروپای غربی بر اهمیت سوخت‌های فسیلی افزوده و در قرن 20 نفت از اهمیت بسیار بالایی برخوردار شد. در نیمه نخست قرن بیست بنوعی شرکت‌های نفتی موسوم به هفت خواهران توانستند بازار نفت را مدیریت و کنترل کنند تا اینکه کشورهای تولیدکننده نیز در سال 1960 در واکنش […]

ایلنا، پس از انقلاب صنعتی به مرکزیت اروپای غربی بر اهمیت سوخت‌های فسیلی افزوده و در قرن 20 نفت از اهمیت بسیار بالایی برخوردار شد.

در نیمه نخست قرن بیست بنوعی شرکت‌های نفتی موسوم به هفت خواهران توانستند بازار نفت را مدیریت و کنترل کنند تا اینکه کشورهای تولیدکننده نیز در سال 1960 در واکنش به آن و گاها در نتیجه جنبش‌های ملی‌گریانه و اعتراض به ناعدالتی در تقسیم منافع چاه‌های نفت، مانند آنچه در ایران روی داد، توانستند سازمان اوپک را با هدف حمایت از کشورهای تولیدکننده تاسیس کنند.

اما آنچه بر اهمیت موضوع افزود؛ جنگ یوم کیپور بود که بدنبال آن کشورهای تولیدکننده عمدتا مسلمان تصمیم به تحریم نفتی کشورهای حامی اسرائیل مانند آمریکا و هلند و سایر کشورهای غربی گرفتند. در پی این تصمیم قیمت نفت به یکباره از 3 دلار به 12 دلار افزایش یافت که به نام نخستین شوک نفتی معروف است.

در پی نخستین شوک نفتی، علاوه بر اینکه کشورهای نفتی از درآمدهایی سرشاری بهره‌مند شدند، با شرایط بوجود آمده در کشورهای غربی ناگهان متوجه شدند که چه کالای استرتژیکی نزد آنهاست که می‌تواند بعنوان اهرم نیرومند در زمان مقتضی علیه کشورهای غربی مورد استفاده قرار بگیرد. بنوعی حوادث و رویدادهای دهه 70 میلادی باعث شد تا نقش سیاسی و حتی امنیتی نفت بر جنبه اقتصادی آن بچربد بطوریکه دانیل یرگین ادعا می‌کند که 90 درصد نفت سیاسی و 10 درصد آن اقتصادی است.

اما رویکرد مبتنی بر نگرانی کشورهای غربی نیز باعث افزایش ریسک‌های سیاسی و ژئوپلیتیک با محوریت نفت در کشورهای نفت‌خیز شد که می‌توان به آغاز جنگ 8 ساله ایران و عراق، عراق و کویت، جنگ‌های داخلی در کشورهایی مانند نیجریه، بزرگترین تولیدکننده نفت در آفریقا، اشاره کرد.

البته این رویکرد کشورهای غربی به کشورهای نفت‌خیز ریشه در ساختار نظام برآمده از جنگ جهانی دوم با محوریت آمریکا بود. در این ساختار سلسه مراتب کشورها در سه گروه مرکز، نیمه پیرامون و پیرامون طبقه بندی می‌شدند.

در گروه مرکز کشورهای پیشرفته مانند امریکا، کشورهای اروپای غربی بعنوان تولیدکننده کالای نهایی و دستمزد بالای کارگران حضور داشتند در حالی که دسته پیرامون که کشورهای نفت‌خیز در این گروه بودند تولید‌کننده مواد خام یا تامین انرژی اقتصاد غرب بود و بالاخره کشورهای نیمه پیرامون نیز در وسط این دو حد قرار می‌گیرند.

از همین روی ‌در تمام دکترین روسای جمهور سابق آمریکا ترومن، کارتر، ریگان، نیکسون،… برای خاورمیانه، یک توافق کلی وجود دارد و آن حفظ منافع آمریکا سر چاه‌های نفت است. چون در این رویکرد فرض بر این است که اقتصاد جهانی بمانند بدن انسان است که خون آن همان نفت و خاورمیانه بعنوان قلب، کار پمپاژ آن را بر عهده دارد بنابراین برای خونرسانی ( تامین سوخت) باید قلب را در اختیار داشت.

البته برنامه کشورهای غربی و مصرف کننده تنها محدود به ایجاد توطئه، جنگ یا شورش نبود. بلکه دست به اقدامات و سیاست‌هایی زدند تا از طریق تنوع بخشی به سبد مصرفی خود، امنیت انرژی خود را تقویت کنند. تاسیس آژانس بین المللی انرژی (IEA) در سال 1974، افزایش سهم گاز در سبد انرژی، سرمایه گذاری بالا در انرژی‌های تجدیدپذیر همه در راستای تقویت امنیت انرژی این کشورها بود. اما این اقدامات تنها تکمیل کننده برنامه نخست بود.

در همین راستا، یکی از موضوعاتی که در سال‌های اخیر از طریق دستگاه‌های عریض و طویل تبلیغاتی غربی پمپاژ می‌شود اینکه، مدام تاکید می‌کنند که عصر و یا دوران نفت رو به اتمام است. هدف این حربه؛ کنترل افکار عمومی کشورهای نفت‌خیز و کاهش اهمیت طلای سیاه و در نتیجه بزخری آن از حکام وابسته و غیردموکراتیک است. برای اثبات این دروغ و فریب می‌توان از نشانه‌هایی وام گرفت؛ نخست آنکه قراردادها و سرمایه‌گذاری‌های بلندمدت شرکت‌های غربی در پروژه‌های نفتی مانند قرارداد بی پی با شرکت نفتی جمهوری آذربایجان یا قرارداد کنسرسیوم‌های غربی با کشورهای اعراب منطقه است، بواقع اگر عصر نفت آنگونه که آنها مطرح می‌کنند رو به اتمام است، پس این سرمایه گذاری و قراردادهای بلندمت برای چیست؟

نشانه دیگر لشگرکشی این کشورها با هزینه‌های بسیار بالا به کشورهای خارومیانه مانند عراق و سوریه است. در مورد اخیر می‌توان به کشور سوریه اشاره کرد که بدلیل موقعیت ژئوپلتیک خود در میدان انرژی، قربانی منافع ابرقدرت‌ها شد که تنها بازنده آن مردم این کشور بود. باید توجه داشت که این کشور یک خط ساحلی طولانی با مدیترانه دارد که از آنجا می‌توان محصولات نفتی و گازی روسیه و همپیمانش برای صادرات به مراکز عمده نفت و گاز در یونان و ایتالیا یا به شمال، غرب و شرق آفریقا ارسال کرد.

از سویی کشورهای غربی نیز همیشه به دنبال انتقال منابع نفتی شمال عراق به مدیترانه بوده‌اند که بنوعی حاکمیت فعلی سوریه در مقابل این پروژه قرار دارد.

بنابراین این کشورها از آشفتگی‌های سوریه استفاده و سعی در یکدست کردن شمال سوریه از طریق کردها کردند تا این انتقال براحتی امکان‌پذیر باشد.

بطوری که مقامات امریکایی همزمان با حمله ترکیه به شمال سوریه کاملا شفاف اعلام کردند که به دنبال اشغال منابع نفتی سوریه هستند.

دونالد ترامپ اعلام کرد وقت آن است که کردها به سمت مناطق نفتی سوریه بروند. جالب آنکه همزمان با ترامپ، وزیر دفاع آمریکا، مارک اسپر، گفت که واشنگتن حضوری نظامی‌اش را در سوریه برای حفاظت از چاه‌های نفت تقویت می‌کند. همچنین چند روز پس از این اظهارات، مایک پنس، معاون رییس جمهور آمریکا، گفت: آمریکا اجازه نخواهد داد میادین نفتی شمال سوریه، در کنترل روسیه، ایران یا دولت سوریه قرار بگیرد.

نمونه دیگر این موضوع تلاش‌های بی‌سابقه کشور ترکیه برای نفوذ در دولت لیبی و کشورهای شمال آفریقا است. این تلا‌ش‌ها همزمان با گسترش عملیات اکتشاف گاز در دریای مدیترانه و سیاه است که البته باعث تنش با همسایه خود یونان نیز شد بطوریکه تا مرحله جنگ گرم نیز پیش رفتند. حتی در مناقشه قره باغ، حمایت ترکیه از جمهوری آذربایجان و در مقابل روسیه از ارمنستان؛ علاوه بر ریشه‌های قومی و تاریخی، کاملا توجیه اقتصادی با محوریت لوله‌های نفتی دارد.

بنابراین از اقدامات و برنامه‌های غربی‌ها به هیچ عنوان نمی‌توان اینگونه استنباط کرد که عصر نفت پایان یافته است و شاید مصداق بازر همان موضوع باشد که در عالم سیاست نه براساس حرف بلکه براساس عملکرد قضاوت می‌شود. البته این دخالت غربی‌ها تنها زمانی می‌تواند پایان پذیرد که کشورهای نفت خیز دارای حاکمیت ملی، دموکراتیک و مسئولیت‌پذیر باشند تا بتوانند واکنش مناسبی در برابر این سیاست‌ها داشته باشند.

نوشته: توحید ورستان